دیدگاه اریک فروم
فروم جامعه شناس و روان کاو آلمانی معتقد است فرق انسان و حیوان ابتدا در نیازهای اختصاصی اوست؛ از این رو شناخت او بدون آشنایی به این نیازها میسر نخواهد بود. این نیازها از نظر فروم به قرار زیر است : نیاز به تعالی، وابستگی، هویت، رجوع به اصل و وسایل راهیابی. او میگوید ( هر انسانی تمایل دارد تا هویت خاصی داشته باشد. از این رو می کوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد. در عین حال میخواهد فردی ممتاز باشد و برای رسیدن به این مقام خود را به شخص یا گروهی از اشخاص نسبتاً ممتاز مرتبط م یکند و یا به اصطلاح، خویشتن را با آ نها همانند میسازد تا به واسطه ی امتیاز شخصی که آن فرد یا آن گروه ها دارند تا حدی صاحب تشخیص و امتیاز گردد). در حقیقت منظور فروم این است که هر انسانی به احساس خاص و منحصربه فرد بودن نیاز دارد از اینروست که احراز هویت در دوران نوجوانی ضرورتی اساسی به حساب میآید ( شرفی، ۱۳۸۱).
دیدگاه ساختارگرایان
ساختارگرایان نظریه پردازان دیگری بودند که هویت را به عنوان ساختار خود عبارت از یک سازمان پویا، خودساخته و درونی از کشاننده ها، توانایی ها، باورها و تاریخچه ی فردی در نظر
گرفتند. حول این ساختار زمانی است که افراد نسبت به یگانگیشان و شباهتشان به دیگران و نقاط قوت و ضعف خود در رو شهایی که در جهان اتخاذ میکنند آگاهترباشند و رشد کمتر آن زمانی است که افراد درباره ی تمایزشان از دیگران دچار اغتشاش باشند و برای ارزشیابی خودشان بیشتر بر منابع بیرونی تکیه نمایند. ساختارگرایان ویژگی های رفتاری فردی را که هویت روشنی دارند. شامل:
۱)خودپنداه ی قوی، ۲)روشنی اهداف، ۳) آسیب پذیری اندک، ۴)پذیرش خود، ۵)قدرت تصمیم گیری بدون تزلزل و ۶) احساس مسئولیت در برابر زندگی، می دانند ( تبریزی و همکاران، ۱۳۸۵).
دیدگاه معنا درمانی فرانکل
فرانکل تحت تأثیر مبانی فلسفه وجودی، اصالت را به وجود انسان داده و معتقد است ماهیت هر انسانی به دست خودش ساخته میشود. انسان همانند اشیای دیگر نیست که هیچ اختیاری از خود نداشته باشد، بلکه ویژگیها و تواناییهایی دارد که میتواند جوهره وجودی خویش را با وجود تمام محدودیتهای محیطی و موهبتی شکل دهد.
تصویری که فرانکل از ماهیت انسان ارائه میدهد تصویری است سه بعدی. او برخلاف روانشناسان دیگر که وجود انسان را متشکل از دو بعد بدن و روان میدانند، معتقد است انسان را باید در سه بعد جسم، روان و روح مطالعه کرد. وی متأثر از فرهنگ پوزیتویستی عصر خود که «روان» را بر اساس معیارهای تجربی بررسی میکنند، ابتدا انسان را به دو بخش جسمانی و غیر جسمانی و سپس بخش جسمانی را به دو بعد بدنی (تنی) و روانی تقسیم میکند و بخش غیر جسمانی را «روح» مینامد. از این منظر، انسانیت انسان، حول محور هستهای به نام «روح» بنا شده که روکشی روانی ـ فیزیکی (روانی ـ تنی) دارد.
فرانکل که بارها جنبه روانی را از جنبه روحانی متمایز میکند، به بیان تفاوت بین «روح» و «روان» به طور دقیق نپرداخته است، لکن آنچه میتوان از بیانات او برداشت کرد این است که منظور از بعد روانی، امور و مسائل مربوط به سیستم عصبی بدن که گاه خود آگاه و گاه ناخودآگاه هستند، میباشد. اما منظور از بعد روحانی، هسته معنوی و کاملاً غیر مادی وجود انسان است که خاستگاه ناخودآگاه داشته، لکن پدیدههای مربوط به آن میتوانند خود آگاه یا ناخودآگاه باشند. در بیانی دیگر، فرانکل ساختار کلی وجود انسان را به دو بخش متمایز تقسیم میکند: در یک سو، هستی و در سوی دیگر، رویدادها.
بُعد هستی، اساساً همان روح و امور معنوی است و بُعد رویدادی شامل واقعیتهای تنی و روانی (فیزیولوژیکی ـ روانشناختی) است. مرز میان بُعد «هستی» و بعد «رویدادی» قابل تشخیص است به این ترتیب، «روح»، هسته و مرکز فعالیتهای معنوی است. این هسته معنوی کاملاً شخصی و تضمین کننده یگانگی و تمامیّت انسان است. سخن گفتن از ماهیت انسان، آنگاه صحیح است که او را به طور یکپارچه و کامل در نظر بگیریم و یکپارچگی او شامل ابعاد تنی، روانی و معنوی اوست. تن و روان فقط لایهای هستند که محور شخصیت «روح» را احاطه کردهاند، و تمامیت شخصیت انسان بدون محور «روح» امکان ندارد.
آنچه نظریه شخصیت فرانکل را از دیگر نظریه های شخصیت، متمایز میسازد، طرح ساختار سه بعدی انسان و تبیین دقیق ویژگیهای بعد روحانی اوست. به اعتقاد وی سه عنصر یا عامل اصلی در شکلدهی ماهیت انسان عبارتاند از: معنویت، آزادی، مسئولیت. از نظر فرانکل معنویت، متضمن ویژگیهای غیر مادی زندگی است که از جسم یا سایر امور مادی و محسوس کاملاً متمایز است. معنویت به معنای احساس مرتبط بودن با موجودی متعالی و خارج از وجود شخصی است. موجودی که میتواند برای زندگی فرد معنا و هدفی فراهم سازد و در سایه آن معنا، به آرامش و آسایش درونی برسد. این موجود متعالی، الزاماًً «خدا» نیست. بر این اساس، معنویت مفهومی است فراگیر که دین (ارتباط با خدا) نیز میتواند بخشی از آن باشد ( حسنی بافرانی،۱۳۸۹).
بر اساس نظریه فرانکل درمانجویان در اثر مواجه شدن با هریک از شکل های نیستی، میتوانند از معنی برای زیستن آگاه شوند. پیشامدهای ترکیب بندی ژنتیکی منحصر به فرد و میراث خانوادگی شخص، او را از این نظز که چه کسی میتواند بشود محدود میکنند ولی میتوانند به شکل گیری هویت وی نیز کمک کنند. در واقع داشتن معنی در زندگی و دنبال کردن اهداف مشخص میتواند باعث کسب هویت موفق در انسان بشود (پروچاسکا و نورکراس، به نقل از سید محمدی، ۱۳۹۱).
دیدگاه واقعیت درمانی گلاسر