همچنین نگهداری دستاوردهای درمان ممکن است مشکل آفرین باشد. بنابرین رویکردهای دارویی را در دوره های طولانی به منظور نگهداری به کار میبرند. خطر این گونه مصرف مزمن داروها به خوبی اثبات نشده است، ولی مصرف بیش از حد مجاز[۱۰۱]داروهای ضد افسردگی سه حلقهای، مشکلاتی را موجب میشود و حتی مصرف دوز کامل آن ها به مدت یک هفته ممکن است مرگبار باشد (لدر[۱۰۲] و هرینگتون[۱۰۳]، ۱۹۹۰، به نقل از رباط میلی، ۱۳۸۷).
ارتباط افسردگی و دیابت
تازه ترین تحقیقات نشان میدهد افسردگی ممکن است موجب تشدید بیماری دیابت شود. بیماری دیابت در کنار عوارض جسمانی، روانی و رفتاری متعددی نیز ایجاد میکند که به طور گستردهای بر کیفیت زندگی بیماران تأثیر میگذارد. افسردگی یکی از شایعترین اختلالات روانپزشکی در بیماران دیابتی است. بر اساس یافته های محققان، اختلالات روانی میتواند در نتیجه تغییر رژیم غذایی، وابستگی دائمی به دارو، عوارض متعدد کوتاه یا طولانی مدت بیماری و هزینه های مربوط به آن ها ایجاد شود.
احتمال ابتلا به افسردگی در بیماران دیابتی، دو تا سه برابر افراد غیر دیابتی همسان است، به نحوی که از هر سه بیمار دیابتی یک نفر به نوعی از افسردگی مبتلا میشود که با اختلال عملکرد و کاهش کیفیت زندگی همراه است. افسردگی از جمله بیماریهای خلقی است که با نشانه های خلق پایین، کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی، افکار مرگ و خودکشی، بیخوابی یا پرخوابی، کاهش قابل توجه وزن و اختلال عملکرد مشخص میشود.
افسردگی در برخی بیماران دیابتی میتواند واکنش روانی نسبت به دردهای شدید ناشی از عوارض دیابت باشد. شواهدی نیز مبنی بر اثر غلظت گلوکز خون بر خلق بیماران دیابتی وجود دارد، به طوری که افسردگی در بیماران دیابتی با کنترل ضعیف قند خون همراه است. همچنین اختلال دید ناشی از عوارض دیابت، بستری شدنهای مکرر و اختلال کار کرد جنسی از سایر عوامل ایجاد افسردگی در بیماران دیابتی است. به طور کلی اختلالات افسردگی در زنان مبتلا به دیابت بیش از مردان است، اختلالات روانی در بیماران دیابتی اثر منفی بر کنترل قند خون دارد و میتوان با درمان افسردگی به نتایج بهتری در زمینه کنترل قند خون رسید. طبق نتایج تحقیقات، کنترل صحیح قند خون تأثیر زیادی در پیشگیری از به وجود آمدن اختلالات روانی در بیماران و در صورت ابتلا به افسردگی در درمان اختلال مذکور مؤثر خواهد بود (بیات، خلیلی، بندریان، آخوند زاده ولاریجانی، ۱۳۸۳).
کیفیت زندگی
در طی سالهای اخیر با افزایش سطح مراقبتهای بهداشتی و ابداع روشهای درمانی جدید، امید به زندگی[۱۰۴] افراد جامعه افزایش یافته است. در کنار افزایش طول دوره زندگی، فاکتور مهم دیگر، چگونگی زندگی کردن یا کیفیت زندگی[۱۰۵] است. اهمیت کیفیت زندگی نه تنها بر افزایش طول عمر، بلکه بر روی احساس خوب بودن نیز متمرکز است (نجومی و افشار، ۱۳۷۶). کیفیت زندگی افراد شامل ابعاد مختلفی مثل وضعیت سلامت، اقتصاد و سیاست و غیره میباشد که سنجش تمام آن ها عملأ امکان پذیر نیست.
کیفیت زندگی شامل ابعاد زیر میشود (لهمن[۱۰۶]، ۱۹۹۷):
۱٫ وضعیت عملکرد فرد[۱۰۷]
۲٫ دسترسی به منابع و فرصت هایی که فرد بتواند از توانایی هایش برای رسیدن به آرزوهای خود استفاده کند.
۳٫ بهزیستی روانشناختی[۱۰۸]
کیفیت زندگی یک مفهوم جدید نیست، بسیاری از علوم از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی و اقتصاد از آن استفاده میکنند. واژه کیفیت زندگی، به محدوده فیزیکی، روانی و اجتماعی اشاره میکند که این نواحی مشخص، به وسیله تجربیات، عقاید، انتظارات و ادراکات شخصی تحت تاثیر قرار میگیرند. ادراکات اشخاص از کیفیت زندگی شان ممکن است فقط تحت تاثیر بیماری شان قرار نگیرد، بلکه هم چنین تحت تاثیر درمان شان نیز باشد (کت[۱۰۹]، گریگوریر[۱۱۰] و موسیان[۱۱۱]، ۲۰۰۴).
کیفیت زندگی که در دهه های اخیر تأکید زیادی بر سلامتی میکند، به جنبههای مختلف زندگی از قبیل فیزیکی، عاطفی، شناختی و اجتماعی تأکید دارد و در بسیاری از حیطه ها و دوره های زندگی تاثیر دارد. به بیان دیگر، کیفیت زندگی درجه ای است که یک فرد از امکانات موجود در زندگی لذت برده و احساس رضایت میکند (حضرتی و همکاران، ۱۳۸۴). کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است که به خوب بودن عمومی افراد اشاره دارد و شامل ظرفیت عملکردی، حالات روانی، عملکرد اجتماعی، سلامت جسمی و درک از سلامت میباشد. هم چنین، کیفیت زندگی یک شخص، یک درک شخصی است که به وسیله احساس افراد درباره سلامت شان یا جنبههای غیر پزشکی زندگی شان داده شود (عباسی، ۱۳۸۵).
کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماریهای مزمن، با ویژگیهای فردی آن ها ارتباط دارد. در حقیقت مهارتهای سازگاری افراد در موقعیتهای مختلف زندگی به آن چه که قبلا درباره کنترل خود آموخته اند، بستگی دارد. از این رو پاسخهای آن ها با شرایط گوناگون متفاوت است و بیماری فیزیکی، یکی از این موقعیتهایی است که بر این پاسخ ها، تاثیر دارد (حریرچی، ۱۳۸۳).
در تمامی ابزارهای سنجش کیفیت زندگی، اندازهگیری جنبههای قابل مشاهده[۱۱۲] و جنبههای درونی[۱۱۳] بیماری به درجات متفاوتی منظور شده است. در حوزه عملکرد فیزیکی جنبههای قابل مشاهده کیفیت زندگی روی توانایی فرد برای تحرک و اجرای فعالیتهای روزمره متمرکز شده اند که قابل مشاهده هستند. جنبههای درونی، روی احساسات و ادراک بیمار درباره سلامت متمرکز هستند. ابعاد فیزیکی کیفیت زندگی ممکن است با ابعاد روانی آن ارتباط کمی داشته باشند. توجه به این مسئله میتواند انطباق و سازگاری بیمار با محدودیتهای فیزیکی اش توسط به کار گرفتن فرایندهای گوناگون شناختی و احساسی باشد که به مرور زمان ایجاد میگردد. نکته مهم دیگر این است که خلق ، شخصیت و الگوهای انطباقی بیمار، تاثیر قابل توجهی روی قضاوت او در مورد کیفیت زندگی اش دارد (فرنادز[۱۱۴] و گیوریور[۱۱۵]، ۲۰۰۰).
مطالعه ای که در ادینبورگ در سال ۱۹۹۷ انجام شد، نشان داد که دیدگاه پزشکان و بیماران در مورد عوامل مؤثر روی کیفیت زندگی متفاوت است. پزشکان کیفیت زندگی را تحت تاثیر وضعیت سلامت فیزیکی میدانند و بیماران سلامت کلی و سلامت ذهنی و سرزنده بودن را به عنوان عوامل مؤثر روی کیفیت زندگی قلمداد میکنند، بنابرین بهتر است ارزیابی تاثیر انواع درمان ها، بر اساس فاکتورهای مورد توجه بیماران انجام شود (رتول[۱۱۶]، مک دوول[۱۱۷]، ونگ[۱۱۸] و دارمن[۱۱۹]، ۲۰۰۸).
“