علت پدید آمدن درمان فراشناختی پر نمودن نقصهای درمان شناختی بود، این روش درمانی از رفتار درمانی شناختی[۳۴] متفاوت است. زیرا به جای این که درمان شامل چالش با افکار و باورها در مورد تروما و یا مواجهههای مکرر و طولانی مدت با خاطرات مربوط به تروما باشد، شامل ارتباط با افکار به طریقی است که مانع ایجاد مقاومت و یا تحلیل ادراکی پیچیده شود و بتواند راهبردهای تفکر ناسازگار در مورد نگرانی و همچنین نظارت غیر قابل انعطاف بر تهدید را از بین ببرد. نظریه های شناختی در مورد آن چه که باعث به وجود آمدن الگوهای غیر مفید تفکر میشوند توضیحات مختصری ارائه کرده اند وجود باورهای منفی به طور مشخص نمی توانند درباره الگوی تفکر و پاسخهای متعاقب آن توضیحی ارائه دهند. آن چه در این جا مورد نیاز است به حساب آوردن عواملی است که تفکر را کنترل کرده و وضعیت ذهن را تغییر می دهند. این عوامل اساس نظریه فراشناختی است (Wells, 2000).
تحقیقات مختلف نشان دادند که بین جنبه های خاصی از فراشناخت با اختلالات روانشناختی رابطهای وجود دارد (Wells, 1994). مطالعه Cooper and Osman (2007)، نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن از لحاظ کنترل فکر در مورد بدشکلی ظاهر، باورهای مثبت و منفی درباره نگرانی نسبت به بدشکلی ظاهر، راهبردهای کنترل فراشناختی، رفتارهای ایمنی نسبت به افکار و تصاویر در مورد بدشکلی ظاهر و عینیت دادن به افکار و تصاویر مربوط به بدشکلی ظاهر خود از افراد گروه شاهد، متفاوت میباشند.
تحقیقاتی که در مورد درمان فراشناختی بر روی اختلالات هیجانی انجام شدهاند عبارتند از مطالعه Wells و همکاران (۲۰۱۲) که با بهره گرفتن از مدل فراشناختی بر روی افراد مبتلا به اختلال اختلال وسواسی جبری دریافتند که تمام بیماران در پس آزمون، بهبودی معنیداری را در علایم اختلال وسواسی جبری نشان دادند که این نتایج در ۳ و ۶ ماه بعد نیز باقی ماندند.
در مطالعه ای Ross and Van (2008)، با بهره گرفتن از مدل فراشناختی ولز جهت درمان اختلال اختلال وسواسی جبری بر روی گروهی از بیماران ( ۶ زن و ۶ مرد) و در دامنه ی سنی ۲۱ تا ۵۸ سال دریافتند که در پس آزمون و در ۳ و ۶ ماه از دوره پیگیری ۷ بیمار، علایم کامل بهبودی را نشان دادند. مطالعاتی نیز کاربرد موفقیت آمیز مدل فراشناختی را در درمان اختلال اضطراب منتشر و درمان اختلال استرس پس از سانحه نشان داده اند.
۲-۱۹- نظریه و ماهیت درمان فراشناختی[۳۵]
افکار مهم نیستند، اما پاسخ شما به این افکار مهماند. همه، افکار منفی دارند و هرکسی گاهی افکار منفی خود را باور می کند. اما همه دچار اضطراب، افسردگی و ناراحتی هیجانی پایدار و مداوم نمیشوند. پرسش مهم این است: چه چیزی افکار را کنترل کرده و تعیین می کند که آیا فرد می تواند خود را از شر این افکار منفی رها سازد یا این که در دام ناراحتی عمیق و مداوم گرفتار می شود؟
فرض کنید که فراشناختها مسئول کنترل سالم و ناسالم ذهن هستند. به علاوه، این اثر بر این اصل استوار است که آنچه هیجانها و نحوه کنترل آن ها را تعیین می کند، نه «چیستی» افکار فرد (به چه فکر میکند) بلکه چگونگی تفکّر فرد است. تفکر را میتوان به اُرکستر بزرگی تشبیه نمود که نوازندگان و آلات موسیقی زیادی در آن حضور دارند. برای تولید یک پیش درآمد قابل قبول، وجود دفتر نُت و رهبر ارکستر ضروری است. فراشناخت به مثابهی دفتر نُت و رهبر پشت تفکر است.
فراشناخت، کاربرد شناخت درباره شناخت است. فراشناخت فراوردهها[۳۶] و فرایندهای[۳۷] آگاهی را پایش[۳۸] (نظارت)، کنترل و ارزیابی[۳۹] می کند. برای بسیاری از ما، تجربه ناراحتی هیجانی، گذرا و کوتاه مدت است، چون راههای مقابلهی انعطافپذیر با عقاید منفی ساخته ذهنمان (مانند افکار و باورها) را آموختهایم. رویکرد فراشناختی بر این باور است که افراد به این دلیل در دام ناراحتی هیجانی گرفتار میشوند که فراشناختهای آن ها به الگوی خاصی از پاسخدهی[۴۰] به تجربه های درونی[۴۱] منجر می شود که موجب تداوم هیجان منفی و تقویت باورهای منفی می شود. این الگو سندرم شناختی-توجهی[۴۲] خوانده می شود که شامل نگرانی، نشخوار فکری[۴۳]، توجه تثبیت شده[۴۴] و راهبردهای خودتنظیمی[۴۵] یا رفتارهای مقابلهای ناسازگارانه است. گوشه ای از این الگوی مخرّب را میتوان در پاسخ یکی از بیماران مشاهده کرد. از این بیمار پرسیده شد:
«مهمترین چیزی که در جریان درمان فراشناختی افسردگی آموختی ، چیست؟» او پاسخ داد: «مشکل اصلی من این نیست که افکار منفی درباره خودم دارم، مشکل اصلی نحوه پاسخدهی من به این افکار است، دریافتم که عملکرد من مانند ریختن بنزین روی آتش است. من قبلاً متوجه این فرایند نبودم». این بیمار متوجه شد که پاسخهایش به افکار منفی خود، ناخواسته به شکل گیری سبک تفکر ناسازگارانهای منجر شده بود که خود انگارهی منفی او را تقویت میکرد.
درمان فراشناختی بر این اصل استوار است که فراشناخت برای درک نحوه عملکرد شناخت و نحوه تولید تجربه های هشیارانهی ما درباره خودمان و جهان اطرافمان بسیار مهم است. فراشناخت چیزهایی را که به آن توجه میکنیم و نیز اطلاعاتی را که واردهشیاری ما میشوند، تعیین می کند. همچنین فراشناخت ارزیابیهای ما را شکل میدهد و بر انواع راهبردهایی که برای تنظیم افکار و احساساتمان به کار میبریم، اثر می گذارد.
فرض بنیادی درمانهای شناختی-رفتاری[۴۶] سنتی مانند نظریه طرحوارهای[۴۷] بک (بک، ۱۹۷۶-۱۹۶۷) و درمان عقلانی-هیجانی-رفتاری[۴۸] (الیس، ۱۹۶۲ ؛ الیس و هارپر، ۱۹۶۷، ۱۹۷۶) آن است که اختلال یا سوگیری در تفکّر موجب اختلال روانشناختی، می شود. هر دوی این رویکردها بر نقش محوری باورهای ناکارآمد تأکید مینمایند. درمان فراشناختی به عنوان یک اصل کلی با این دیدگاه موافق است و همین امر آن را در زمره درمانهای شناختی قرار میدهد. با این حال، فرق آن با رویکردهای قبلی در توجه به سبک خاص تفکر و انواع باورهایی است که نظریه های دیگر به عنوان علت اختلال روانشناختی بر آن ها تأکید نمیکنند. سبک تفکر مورد تأکید درمان فراشناختی، تحریفهای شناختی [۴۹]مانند معیارهای مطلقگرا یا تفکّر سیاه و سفید نیست. سبک مورد توجه درمان فراشناختی، سندرم شناختی-توجهی (CAS) است که با درگیری افراطی در تفکر کلامی مداوم و مشغولیت ذهنی به شکل نگرانی و نشخوار فکری مشخص می شود. این وضعیت با سوگیری توجهی[۵۰] خاص که در آن توجه فرد بر تهدید متمرکز می شود، همراه است. باورهایی که در درمان فراشناختی حایز اهمیت هستند، شناختهای معمولی[۵۱] مورد توجه در درمان هایی شناختی-رفتاری و عقلانی-هیجانی- رفتاری، درباره جهان، خود جسمانی[۵۲] و خود اجتماعی نیستند، بلکه باورهای فرد درباره تفکّر (باورهای فراشناختی[۵۳]) هستند (شفیعی سنگ آتش و همکاران، ۱۳۹۱).